برشی از کتاب خون دلی که لعل شد به مناسبت سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
انتشار به مناسبت سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
ﺳﻪشنبه 17 مهر 1403
... امّا خواب رفيقم. البتّه ابتدا اين را بگويم كه او هم از روحانيون و ازجملهى آخرين كسانى بود كه در اين زندان، همزندان من بود و تا حدودى هم به حكومت ستمگر گرايش داشت؛ ولى بااينهمه زندانى شد و كتك خورد، و شايد هم براى اينكه با روش خودش از من اطّلاعات كسب كند، به سلّول من فرستاده شده بود. البتّه من آزاد شدم و او در زندان ماند. من خواب او را از زبان خودش بيان ميكنم.گفت:«در خواب ديدم كه به همراه شما به حرم حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى رفتيم. شما درحالىكه به گلدستهى بلند حرم نگاه ميكردى، به من گفتى: من ميخواهم به بالاى اين گلدسته بروم. من گفتم: اين كار غيرممكن است. گفتى: خير، ممكن است. ناگهان ديدم شما از زمين بلند شدى و به بالاترين نقطهى گلدسته رفتى. وقتى به بالاى گلدسته رسيدى، درحالىكه بهعنوان خداحافظى دست تكان ميدادى، از دور مرا صدا زدى و گفتى: ديدى من ميتوانم اين كار را بكنم؟ من هاجوواج مانده بودم و با شگفتى و حيرت به شما نگاه ميكردم، كه ناگهان شما از بالاى گلدسته اوج گرفتى؛ چنانكه گويى پرواز ميكنى. سپس با من با اشارهى دست خداحافظى كردى و بهسوى آسمان بالا رفتى!»
وقتى خوابش را برايم تعريف كرد، گفتم حتماً تعبير آن، شهادت است!البتّه چنين نبود، بلكه تعبيرش آزادى بود؛ چون چند روزى نگذشت كه از زندان آزاد شدم.
- تصاویری از حضور حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی) در مرقد مطهّر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - سال ۱۳۷۳
ثبت سفارش کتاب خون دلی که لعل شد