پيشىگيرندگان به سايهى عرش الهى
عَن جَعفَرٍ الصّادِقِ(عليه السلام) عَن اَبيهِ عَن جَدِّهِ عَلىِّ بنِ الحُسَينِ: عَن اَبيهِ عَن عَلىِّ بنِ اَبىطالِب(صَلَواتُاللّهِعَلَيهِم) قالَ: قالَ رَسولُاللّهِ (صلي الله عليه و آله): اَلسّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرشِ طوبى لَهُم؛ قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ! وَ مَن هُم؟ فَقالَ (صلي الله عليه و آله): اَلَّذِينَ يَقبَلونَ الحَقَّ اِذا سَمِعوهُ وَ يَبذِلونَهُ اِذا سُئِلوهُ وَ يَحکُمونَ لِلنّاسِ کَحُکمِهِم لِاَنفُسِهِم؛ هُمُ السّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرشِ.
شنبه 20 مرداد 1397
بیان حدیثی در باب:
پيشىگيرندگان به سايهى عرش الهى
عَن جَعفَرٍ الصّادِقِ(عليه السلام) عَن اَبيهِ عَن جَدِّهِ عَلىِّ بنِ الحُسَينِ: عَن اَبيهِ عَن عَلىِّ بنِ اَبىطالِب(صَلَواتُاللّهِعَلَيهِم) قالَ: قالَ رَسولُاللّهِ (صلي الله عليه و آله): اَلسّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرشِ طوبى لَهُم؛ قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ! وَ مَن هُم؟ فَقالَ (صلي الله عليه و آله): اَلَّذِينَ يَقبَلونَ الحَقَّ اِذا سَمِعوهُ وَ يَبذِلونَهُ اِذا سُئِلوهُ وَ يَحکُمونَ لِلنّاسِ کَحُکمِهِم لِاَنفُسِهِم؛ هُمُ السّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرشِ.
«امام صادق (عليه السلام) از قول پدرانش: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل ميکنند که فرمود: خوشا به حال آنان که به سايهى عرش سبقت ميجويند! سؤال شد: اى رسول خدا! اينان چهکسانى هستند؟ پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: کسانى که وقتى سخن حق را مىشنوند قبول ميکنند و وقتى حق را از آنها ميخواهند، آن را در اختيار ميگذارند و براى مردم جورى حکم ميکنند که گويى براى خودشان حکم و قضاوت ميکنند. اينها سبقتگيرندگان به سايهى عرش الهى هستند.»
اَلسّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرشِ طوبى لَهُم
[امام صادق(عليه السلام) از قول پدرانش از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل ميکند:]خوشا به حال آن کسانى که به سايهى عرش سبقت ميجويند! که مراد يا در روز قيامت است که کسانى هستند که سبقت ميگيرند به سايهى عرش الهى، يا در همين نشئهى دنيا هم اين معنا صادق است؛ بعضى در سايهى عرش الهى زندگى ميکنند؛ علوّ درجهى معنوى و روحى آنها آنچنان است که در سايهى عرش الهى هستند؛ با همان معنايى که عرش الهى در علم اهلبيت و معارف اهلبيت دارا است.
قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ وَ مَن هُم؟
[سؤال شد که] چهکسانى هستند اين کسانى که «يَسبِقونَ اِلى ظِلِّ عَرشِ اللّه»؟
فَقالَ (صلي الله عليه و آله): اَلَّذينَ يَقبَلونَ الحَقَّ اِذا سَمِعوه
[پيامبر فرمود:] کسانى که اين خصوصيّات را دارند، «سابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرش» هستند: حق را که مىشنوند، قبول ميکنند و زير بار حق ميروند؛ حالا چه در بحث علمى، چه در بحث سياسى، چه در مسائل فىمابين مردم ــ در معاملات و خريد و فروش و مانند اينها ــ چه در مسائل کارى. [وقتى] ميفهمد که اين طرفِ مقابل دارد درست ميگويد و حق ميگويد، تعصّب او، غيرت ابلهانهى او، حميّت جاهليّهى او، مانع نميشود از اينکه اين حرف حق را قبول بکند. شما ببينيد واقعاً همين يک کلمه چقدر براى امثال ماها راهگشا است: «حق را قبول کند». خيلى از اين مشکلاتى که در جوامع بشرى ازجمله جامعهى خود ما پيش مىآيد، بهخاطر اين است که در مجادلات و منازعات گوناگون ــ چه شخصى، چه عمومى، چه سياسى، چه عقيدتى ــ طرفْ زير بار حرف حق نميرود؛ ميفهمد حق است، [امّا] قبول نميکند.
وَ يَبذِلونَهُ اِذا سُئِلوه
هم «يَبذُلُ»، هم «يَبذِلُ» هردويش درست است. خصوصيّت ديگر اين است که حق را بذل ميکنند و ميگويند؛ در اختيار ديگران ميگذارند وقتىکه از آنها خواسته ميشود. از شما قضاوتى ميخواهند در مورد يک قضيّهاى، ميگويند آقا در اين قضيّه حق با کيست؟ شما هم ميدانى حق با کيست؛ اين را بذل کنيد. گاهى انسان حق را ميداند، نميگويد؛ ميفهمد حق با کيست، برايش روشن است امّا نميگويد ــ يَعرِفونَ [نِعمَتَ اللّهِ] ثُمَّ يُنکِرونَها ــ حق برايشان معلوم ميشود امّا بيان نميکنند. مرحوم پدربزرگ ما ــ مرحوم آقاى نجفآبادى ــ نقل ميکرد و ميگفت که يک نفرى در مدينه با يک شخصى مواجه شد و دربارهى امامت بحث کردند، ادلّهى قرآنى و حديثى و عقلى امامت را گفت و ديد او مسلّط تر است ــ حالا ايشان با تفصيل بيان ميکرد ــ گفت که خب تو که اينقدر ميدانى، چرا قبول نميکنى؟ گفت هروقت ميخواهم اين حقيقت را اذعان بکنم و تصديق قلبى بکنم و بپذيرم، «يَأتينى شَيطانٌ» ــ ايشان ميگفت به همين کلمهى «شَيطانٌ» ــ شيطانى مىآيد نميگذارد؛ ميگويد تو خوب فهميدى، ديگران نفهميدند؛ بعد [اگر] اين حرف را قبول بکنى جواب مريدها را چه ميدهى، جواب مردم را چه ميدهى؟ از آنها ميپرسند ــ از بعضى از علما و بزرگان و مانند اينها ــ منتها جواب نميدهند بااينکه ميدانند حق را. پس بنابراين دوّم هم اينکه: يَبذِلونَه اِذا سُئِلوه؛ وقتىکه حق را ميخواهند، اينها قضاوت به حق بکنند، حق را در اختيار مردم بگذارند، روشن کنند حقيقت را براى جوياى حقيقت.
وَ يَحکُمونَ لِلنّاسِ کَحُکمِهِم لِاَنفُسِهِم
اينهم شايد آن اساس قضيّه است که براى ديگران جورى حکم کنند که گويى براى خودشان حکم ميکنند؛ پول ديگران اگر دستشان هست، جورى خرج بکنند که اگر پول خودشان بود خرج ميکردند. بعضى بيتالمال ــ که پول ديگران است ــ که در جيبشان هست، آقاوار خرج ميکنند، تاجِروار خرج ميکنند، ميريزند، امّا پول خودشان که باشد نه، با دقّت [خرج ميکنند]؛ هميشه توصيهى ما به اين مسئولين همين است؛ ما ميگوييم اين پولهاى بيتالمال را که گاهى ميگويند آقا بيست ميليارد براى فلان چيز گذاشتيم، محاسبه ميکنيد که اين بيست ميليارد يعنى چقدر پول؟ چهجورى بنا است خرج بشود؟ اين، تومان تومانش، هزارتومان هزارتومانش، چهجور و کجا بايد خرج بشود؟ اگر پول خودت را هم ميخواستى دست وکيلت بدهى خرج کند، همينجور بىحسابوکتاب ميدادى، يا خودت آن را بىحسابوکتاب خرج ميکردى؟ پول مردم را پول خود دانستن، يعنى با پول آنها مثل پول خود رفتار کردن، آبروى مردم را مثل آبروى خود دانستن، حقّ مردم را مثل حقّ خود دانستن؛ جورى عمل کند با مردم که اگر با خود بنا بود عمل کند، اينجور عمل ميکرد. [آنگاه] فرمود:
هُمُ السّابِقونَ اِلى ظِلِّ العَرش
[سبقتگيرندگان به سايهى عرش الهى اينها هستند.] سخت است مثل اينکه؛ نه؟
علاقمندان میتوانند برای تهیهی کتاب «نسیم سحر» اینجا را کلیک کنند.