عَن اَميرِ المُؤمِنينَ (عليه السلام) عَن رَسولِ اللّهِ (صلي الله عليه وآله) اَنَّهُ قالَ: اِيّاکُم وَ اَبوابَ السُّلطانِ وَ حَواشِيَها؛ أبْعَدُکُم مِنَ اللّهِ تَعالى مَن آثَرَ سُلطانًا عَلَى اللّهِ تَعالى وَ مَن آثَرَ سُلطانًا عَلَى اللّهِ تَعالى جَعَلَ اللّهُ الميتَةَ فى قَلبِهِ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ اَذهَبَ عَنهُ الوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيرانَ.
«اميرالمؤمنين (عليه السلام) از قول پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) نقل ميکنند که فرمود: پرهيز کنيد از دربار سلاطين و حکّام جور و اطرافيان آنها؛ دورترين شما از خداى متعال کسى است که يک فرمانروايى را بر خداى متعال ترجيح بدهد و هرکس يک حاکمى را بر خداى متعال ترجيح بدهد، خدا دل او را ميميراند که هم در عمل ظاهر و هم در باطن و نيّت او اثر ميگذارد و ورع و پرهيزکارى او را ميبرد و او را حيران و دچار سردرگمى ميکند.»
اِيّاکُم وَ اَبوابَ السُّلطانِ وَ حَواشِيَها
[اميرالمؤمنين (عليه السلام) از قول پيامبر (صلي الله عليه وآله) ميفرمايد:] پرهيز کنيد از دربار سلاطين و پادشاهان و حکّام جور و حواشى آنها. حواشى آنها يعنى وزيرش، مشاورش، عاملش، استاندارش، رئيس شهربانياش تا آخر؛ پرهيز کنيد از اينها. خب البتّه سلطان را معنا کرديم به حاکم جور؛ زيرا گويندهي اين سخن يعنى اميرالمؤمنين و خود نبىّ مکرّم: هردو سلطان حق بودند، سلطان عدل بودند؛ آنها خودشان را که نميگفتند؛ پيدا است که مراد، همين حکّام جور و مؤسّسين و فرماندهان بناى ظالمانه در جوامع بشرى هستند.
وَ اَبعَدُکُم مِنَ اللّهِ تَعالى مَن آثَرَ سُلطانا عَلَى اللّهِ تَعالى
و دورترين شما از خداى متعال آن کسى است که ترجيح بدهد يک فرمانروايى را بر خداى متعال. خب، فرمانرواى حق که در جهت ارادهي حق تعالى است و تصوّر ندارد که اطاعت او معارض باشد با اطاعت پروردگار؛ پس ترجيح دادن مال آنجايى است که معارضه وجود دارد. حالا البتّه اگر يكوقتى سلطان حقّى هم بود و حکم به ظلم کرد، آنجا هم [اين فرض] پيش ميآيد امّا آنجا سلطان حق، از سلطنت مشروع خود تعدّى و تجاوز کرده است؛ آنجا ديگر در حکم سلطان حق نيست.
وَ مَن آثَرَ سُلطانا عَلَى اللّهِ تَعالى جَعَلَ اللّهُ الميتَةَ فى قَلبِهِ ظاهِرَةً وَ باطِنَة
و هرکسى که ترجيح بدهد يک فرمانروايى را بر خداى متعال که فرمان او را بر فرمان خدا مقدّم بدارد، [خدا] دل او را ميميرانَد؛ هم در ظاهر، هم در باطن؛ يعنى اين مرگ و ميرايىِ دل، هم در عمل ظاهر او اثر ميگذارد، هم در باطن قلب او اثر ميگذارد و او را از خدا دور ميکند؛ [يعنى] هم در عمل او، هم در نيّت او و جهت او.
اينجور نيست که فرض کنيم حالا که ما سلطان جورى نداريم انشاءاللّه و مثلاً به چه درد ميخورد؛ چرا، امروز روز سلطنت سلطان جور در دنيا است؛ بخصوص با اين روابط نزديکى که با اين وسايل ارتباطاتى و مانند اينها پيدا شده است، يکى ممکن است در داخل بلاد اسلامى بنشيند امّا پيرو سلطان جور باشد؛ آنها به او دستور بدهند اين کار را بکن، آن کار را نکن، اين حرف را بزن، اين موضع را بگير يا نگير؛ لازم هم نيست که خود رئيس جمهور آمريکا که سلطان جور است تلفن کند به خانهي فلان کس که آقا اين کار را بکن؛ نه، حواشى؛ حواشى يعنى همين دستگاههايى که وابستهي به حکومت سلاطين جور دنيا هستند و فرمانروايان ظلم و جورند؛ اين کمپانيها، اين مؤسّسات، اين [سازمانهاى] حقوق بشر و مانند اينها تماس بگيرند. اين کسانى که طبق ميل آنها و دستور آنها عمل ميکنند، حرف ميزنند، مينويسند، ميگويند، موضع ميگيرند، دشمنى ميکنند، دوستى ميکنند، مشمول همين حديثند که دل اينها واقعاً ــ ظاهراً و باطناً ــ ميميرد.
وَ اَذهَبَ عَنهُ الوَرَع
و بلاى ديگرى که اينها دچار ميشوند، اين است که از ورع دور ميمانند. ديگر «اَلوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللّه» ــ دورى گزيدن از محارم خدا ــ از بين ميرود؛ ميافتند در محارم الهى و غرق ميشوند.
وَ جَعَلَهُ حَيران
و حيرت به او ميدهد. واقعاً هم همينجور است؛ انسان ميبيند چطور در پيدا کردن راه هدايت و راه سعادت سردرگم ميشوند.
علاقمندان میتوانند برای تهیهی کتاب «نسیم سحر» اینجا را کلیک کنند.