برشی از کتاب متولد چهل و دو
انتشار به مناسبت 17 شهریور
شنبه 17 شهریور 1403
من در راهپیمایی سعی میکردم اول و وسط و آخر راهپیمایی را رصد کنم. مرتّب میرفتم ببینم جلو چه خبر است.راهپیمایی روز نُه دیماه از فلکۀ برق گذشته بودیم و به سمت استانداری میرفتیم. از جلوی راهپیمایی خبر آوردند که ارتش به مردم پیوسته است. امام در هفده شهریور پیام داده بودند که ارتش به مردم بپیوندد. با خودم گفتم بروم جلو، ببینم چه خبر است. آمدم جلوتر حاجی ملتخواه را دیدم، گفتم ارتش به مردم پیوسته است. رسیدم به جلوی راهپیمایی و دیدم از داخل یک نفربر ارتشی دارند اسلحه میآورند و میدهند دست مردم. درِ یک خانه هم باز بود و ارتشیها میرفتند داخل و لباس عوض میکردند و با لباس شخصی میآمدند بیرون.
همان روزها که سربازان به دستور امام از پادگانها فرار کرده بودند، آقای خامنهای گفته بودند: «مردم سرهایشان را بتراشند تا سربازها شناسایی نشوند. هر کجا نگاه میکردی، مردانی بودند که سرهایشان را تراشیده بودند؛ جوانانی که سرشان را زده و آمادۀ شهادت بودند.»
کتاب «متولّد چهل و دو»
خاطرات مرحوم حاج علی آقا شمقدری
ثبت سفارش